جدول جو
جدول جو

معنی گشت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گشت کردن
گردش کردن گردیدن، سیر کردن تفرج کردن، محو کردن ناپدید کردن
تصویری از گشت کردن
تصویر گشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گشت کردن
((~. کَ دَ))
سیر کردن، گردیدن
تصویری از گشت کردن
تصویر گشت کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دشت کردن
تصویر دشت کردن
فروختن جنس اولین بار در هر روز نخستین بار پول گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت کردن
تصویر پشت کردن
روی بر گردانیدن، گریختن، فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت کردن
تصویر پشت کردن
تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن زراعت کردن: (رنج بردی کشت کردی آب دادی بر درو گرت دونی از حد خامی در آید گو در آی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذشت کردن
تصویر گذشت کردن
عفو کردن، بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
با ناز رفتن خرامیدن: والله لا یحب کل مختال فخور... و خدای دوست ندارد آن کس که اندر رفتن خویش گشی کند و بنعمت خدای فخر کننده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
با ماده نزدیک شدن آمیزش کردن: و سعادت وی (ستور) خوردن و خفتن و گشن کردنست
فرهنگ لغت هوشیار
نم پس دادن تراویدن و بیرون زدن مایع از ظرف، درز کردن خبر برملا شدن: این خبر دهان بدهان گشت و معلوم نگشت از کجا نشت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشت کردن
تصویر دشت کردن
نخستین بار پول گرفتن، فروختن جنس اولین بار در هر روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذشت کردن
تصویر گذشت کردن
((~. کَ دَ))
عفو کردن، بخشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذشت کردن
تصویر گذشت کردن
عفو کردن، بخشودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن، زراعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
रिसाव होना
دیکشنری فارسی به هندی
ফাঁস হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی